تجربه کاربریطراحی شناختی
علوم شناختی در طراحی تجربه کاربری بازیهای موبایل
طراحی بازیهای موبایل یکی از حوزههایی است که اصول علوم شناختی میتواند به طور قابل توجهی بر تجربه کاربری و موفقیت بازی تأثیر بگذارد.
علوم شناختی به ما کمک میکند تا رفتار و واکنشهای مغز انسان را در مواجهه با اطلاعات و تحریکهای مختلف درک کنیم، و با استفاده از این دانش، میتوان طراحی بازیهایی ارائه داد که بهترین تجربه ممکن را برای بازیکنان فراهم آورند. در زیر به برخی از مفاهیم و کاربردهای علوم شناختی در طراحی بازیهای موبایل اشاره میشود:
1. رشد و پاداش:
- توضیح: این اصل بر اساس این است که مغز انسان به پاداشها و تشویقها پاسخ میدهد و این امر میتواند بر رفتار و تصمیمگیری بازیکنان در بازیهای موبایل تأثیرگذار باشد.
- کاربرد: طراحان میتوانند از این اصل استفاده کنند تا سیستمهای پاداش داخلی، امتیازدهی، دستاوردها، و تشویقهای مناسبی را در بازیهایشان پیادهسازی کنند تا بازیکنان را به تعامل بیشتر و ادامه بازی ترغیب کنند.
2. انگیزه و تحریک:
- توضیح: برنامهنویسان میتوانند با استفاده از اصول علوم شناختی، تحریکهای مختلفی را در طراحی بازیهای موبایل به کار ببرند که بازیکنان را به ادامه بازی ترغیب کند. این تحریکها میتوانند شامل جذابیت بصری، صداهای جذاب، امتیازدهی، دستاوردها، مسابقات، و چالشهای مختلف باشند که مغز انسان به آنها واکنش نشان میدهد.
3. طراحی آسان و قابل فهم:
- توضیح: طراحی بازیهای موبایل باید آسان و قابل فهم برای بازیکنان باشد، زیرا مغز انسان تمایل دارد که به راحتی و با کمترین زحمت ممکن به اطلاعات دسترسی پیدا کند. این شامل طراحی منوهای ناوبری، دکمهها و کنترلها، آموزش و آشنایی با بازی، و جریان بازی درست و منطقی است.
4. تعامل بازیکن:
- توضیح: طراحی بازیهای موبایل باید به بازیکن امکان ارتباط نزدیک با بازی و شخصیتها را فراهم کند. این امر میتواند با استفاده از ایجاد شخصیتهای جذاب، داستانگویی مؤثر، و ارائه وظایف و چالشهایی که بازیکنان را درگیر کنند، انجام شود.
5. تجربه کاربری شخصیسازی شده:
- توضیح: با استفاده از دادههای کاربری و دانش علمی در مورد عادات و ترجیحات بازیکنان، میتوان طراحی بازی را شخصیسازی کرد. این شامل ارائه پیشنهادها، سفارشیسازی محتوا و تجربه، و انطباق با سبک بازیکنان مختلف است.
نتیجهگیری:
طراحی بازیهای موبایل با استفاده از اصول علوم شناختی میتواند تجربه کاربری را بهبود داده و بازیکنان را به مشارکت و ادامه فعالیت در بازی ترغیب کند. درک عمیقتر از عملکرد مغز انسان در پاسخ به تحریکهای مختلف، به طراحان این امکان را میدهد که بازیهایی را طراحی کنند که بیشترین تأثیر و جذابیت را برای کاربران خود داشته باشند.